تصویری واقعی از یک پدر

تصویری واقعی از یک پدر

تصویری واقعی از یک پدر

تصویری واقعی از یک پدر

«به مناسبت روز پدر»

پدر خانواده‌ای را تصور کنید از بدو زندگی اولیه‌اش یعنی روزهای اول زندگی زناشویی به خاطر نداشتن منبع درآمد و‌ نداشتن حداقل سرمایه که با آن شغلی برای امرار معاش داشته باشد مجبور خواهد شد به شرکت‌ و شهرداری‌ها و کارخانجات و ده‌ها مکان دیگر برای کارگری روی آورد و با شغل شریف کارگری و دست رنج جزئیش خانواده‌ ساده خود را از راه دور تأمین نماید.

 پدر این خانواده هر چند ماه یک بار به خانواده‌اش سر می‌زند و بعد از چند روز مرخصی‌ و کنار خانواده بودن، روز از نو‌ و روزی از نو به محل کارش در شهری دور از خانواده برمی‌گردد.
این جریان و وضعیت معیشت سال‌ها ادامه دارد تا جاییکه به چنین شغلی عادت کرده است و هیچ مهارتی غیر از کارگری ندارد و این در حالیست که پدر دارای هشت سر عائله با ۴ پسر و ۳ دختر است که هریک بدون سایه پدر بزرگ شده و به خاطر عدم تأمین درآمد معیشت و نداشتن پول و سرمایه و عدم مدیریت، به خانواده‌ای بدون تعهد و نافرمان از عرف و قانون تبدیل شده‌اند و پدر بیچاره پس از چرخه‌ای از یک زندگی کاری دور از خانواده، پیر و فرسوده شده و رمقی برای راه رفتن ندارد و با وجود حداقل ۴۰ سال کار و کارگری در شهرهای مختلف ایران تنها ۵ سال بیمه برای ایشان در نظر گرفته‌ شده است و از بازنشستگی هم خبری نیست و چهل سال حق بیمه ایشان بدون در نظر گرفتن سنوات خدمت به جیب مبارک شرکت‌های بی انصاف و لاییک واریز شده است.

حال داستان این پدر بدبخت با ۷ فرزند چه خواهد شد؟!
فرزندانیکه در غیاب پدر و عدم مدیریت صحیح سرنوشتی اسفبار در انتظارشان بوده است.
از همان اول هم پدر، فرزندانش  را به امان خدا سپرده بود، هر ۴ پسر به دلیل نداشتن سواد کافی و شغل و درآمد چند سال شغل پدر را ادامه دادند و با نگاه به دوستان و رفاهی که در اطرافیان می‌دیدند و می‌خواستند راه دور را با چند قدم  نزدیک کنند و در سریعترین زمان ممکن نداشته‌های زندگی را بدست بیاورند، از کارگری دست کشیده و به مواد فروشی روی آوردند.

پسران معتاد می‌شوند و دختران نیز در سایه عدم مدیریت مادر، به بی‌راهه می‌روند و عده کثیری توسط این خانواده شبیخون وار در باطلاق فساد هلاک می‌شوند.

پسرها که حالا بزرگ شده‌اند به باندی از توزیع مواد تبدیل شده‌اند.
مادر خانواده تحمل این وقایع را نداشته و با سکته‌ای ناگهانی فوت می‌کند. پدر دیوانه وار در عذابی سنگین قرار می‌گیرد و با دیدن چنین وضعی وخیم، فکری به ذهنش میزند. چند سال پیش در همین روز در زیر پل قدیمی مقدس سقز، خود را به مجازات مرگ محکوم می‌کند و دار اعدام را به گردن خود می‌اندازد و مرگی خفت بار را برای خانواده خود رقم می‌زند.
فرزندان هم یکی پس از دیگری به عناوین مختلف، به شیوه تزریق و مصرف مواد روان گردان؛ با مرگ ناگهانی، و دار آویختن خود، مرگ پدر را تکرار و تداعی می‌کنند…

بله، این جریان سطرهایی از یک رمان تلخ یا داستان کوتاه زندگی فلاکتبار یک زندگی نیست، واقعیاتی از زندگی یک خانواده سقزیست که امروز دستاوردهای آن‌ هنوز هم در زیر پل‌ها، خیابان‌ها، کوچه‌ها، متروکه‌ها، پارک‌ها در افراد بی‌خانمان معتاد تداعی می‌شود و قابل مشاهده است.

حال با اندکی اندیشیدن و نگاهی به دیدگاه‌های فساد ستیزی دولت و حامیان تزویر و ریا و رأی‌دهندگان فداکاری که نمایندگان، شوراها و مدیرانی به ظاهر خلاق را به سنگر و‌جبهه خدمت می‌فرستند و خدمتگذارهایی متعهد خلق می‌کنند، داستان این پدر را چگونه تحلیل می‌‌کنند؟!
چه راهکاری برای پیشگیری و تکرار نشدن زندگی‌هایی شبیه به آن می‌اندیشند؟!
چه برنامه ها و تدارکاتی برای چنین خانواده‌هایی تمهید نموده‌اند؟!
کدام مسئول متعهد و دلسوز توانسته است در این زمینه اقدامی مردمی تقبل نماید؟!
کدام نماینده به روند کنونی این شهر در زمینه مذکور، قدمی برداشته است؟!
کدام نماینده‌ای تا کنون برای چنین فسادهایی که در حال حاضر اپیدمیک شده است برنامه‌ای مدون پیاده کرده است؟!

این مردم به کدامین دروغ و‌ داستان چنین نمایندگانی باور کنند؟!
کدام مسئول و نماینده را می‌شناسید به ذره‌ای از تعهدات خود عمل کرده است تا تندیس انسانیت را دو دستی تقدیمش کنیم؟!

بله شما مسئولید، شما که در بلندگوهای تعهدهای نکرده فریاد می‌زنید، مسئولید.
بر سر قبر این پدر بروید و به او بگویید؛ “روزت مبارک”

همچنین ببینید

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز گلایه چندباره ورزشکاران و ورزش دوستان مدت‌هاست …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *