" می‌خواهم فراموشت کنم "  ، ریزان باپیریان،نیشتمان قلم

” می‌خواهم فراموشت کنم “

" می‌خواهم فراموشت کنم "  ، ریزان باپیریان

” می‌خواهم فراموشت کنم ” 

اما رد پای چشمانت را، هیچ باران اشکی از پنجره چشمانم پاک نمی‌کند. 
از کدامین جاده آمدی؟
که همچنان چشم به سراب تو بسته‌ام؟ 
کدامین آسمان، تو را غسل داد، که برای داشتنت، به زمین و زمان چنگ میزنم؟ 
دیگر از خود بی خبرم و از نگاهت، به خدا رسیده‌ام. خود را از یاد برده‌ام.. 
بیا و خوابهای مرا تعبیر کن تا تلخی قصه‌هایم را زنده به گور کنم…
من هنوز هم چشم براهم، چشم به راه چشمانت؛ سیاهه‌ای که از رنگ سیاه چشمانت به یادگار بردم، شانه‌های مرا به خاک نشاند. 
نمی دانم شاید پایان بغض تمام ابرها، باران و زیبایی نباشد 
شاید گریه هایی باشد، که مادر بزرگ، در آخر قصه.هایش در سینه حبس کرده بود. 
شاید فقط او میدانست، آخر قصه من و تو
و پایان تلخ قصه برج و کبوتر را . . .

« ریزان باپیریان»

” می‌خواهم فراموشت کنم ” 

همچنین ببینید

نظم و نظام در نظام مهندسی سقز لنگ می‌زند . . .

نظم و نظام در نظام مهندسی سقز لنگ می‌زند . . .

نظم و نظام در نظام مهندسی سقز لنگ می‌زند . . . بهنام نیک سرشت …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *