منصور شیخی هفت سی سی به بیمار، سه سی سی به خودم وارد مغازه شد و رانی را از یخچال بیرون آورد و باز کرد و به دست بچه ای که با او بود داد و گفت؛ کوفتت کنموهای طلایی شلخته و آرایش تقریبا نامنظم، کیفش را از بغل به …
بیشتر بخوانید »منصور شیخی هفت سی سی به بیمار، سه سی سی به خودم وارد مغازه شد و رانی را از یخچال بیرون آورد و باز کرد و به دست بچه ای که با او بود داد و گفت؛ کوفتت کنموهای طلایی شلخته و آرایش تقریبا نامنظم، کیفش را از بغل به …
بیشتر بخوانید »