غرب، خاورمیانه و بنیادگرایی
🖌امیر سجّادی، دکترای تاریخ
سالها پیش «ژان پییر درینیک» در کتاب خاورمیانه در قرن بیستم، اینگونه درک و دریافت خود از سیاست در خاورمیانه را بیان کرد: «مسألهی حاکم بر سیاست منطقهی خاورمیانه در قرن بیستم عبارت است از واکنش نسبت به تماس با غرب. ملّتهای این منطقه از قرن نوزدهم با اروپا در ارتباط بودند؛ اروپایی که هم بیزاری و هم تحسین آنان را برمیانگیخت و برای این ملّتها منشأ دریافتهای فنی و فرهنگی، آشوبها و بینظمیهای اقتصادی و جمعیتی، و دخالتها و نفوذهای خارجی بود.» (۱۷:۱۳۶۸)
تحولات افغانستان و بازگشت طالبان به عرصهی قدرت سیاسی بار دیگر این پرسش را مطرح کرد که زمینههای تکوین و ماندگاری ایدهی بنیادگرایی در خاورمیانه چیست؟ و چگونه میتوان آن را تبیین کرد؟ فرضیهی نوشتار پیشرو با رویکرد تاریخی، «پدیدهی غرب» را به مثابه متغیّر مستقل و عامل تعیینکننده در روند تکوین و تداوم تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خاورمیانه از نیمهی نخست سدهی بیستم تاکنون، در نظر گرفته است. غرب، خاورمیانه و بنیادگرایی
با فروپاشی امپراتوری عثمانی که یکی از نتایج عمدهی جنگ جهانی اول بود، قدرتهای فاتح درصدد تنظیم نظم سیاسی جدیدی در قالب سیستم دولت – ملت سازی در خاورمیانه برآمدند. انجام این کار که بر پایهی منافع اقتصادی و سیاسی غرب بود، منتج به تأسیس کشورهایی شد که هیچ یک از پیشزمینههای ایجاد واحدهای ملی با ثبات را در خود نداشتند. در این وضعیت، و بهدنبال مواجههی سرزمینهای عمدتاً اسلامی این منطقه با پدیدهی غرب و رویارویی با دو رویهی بورژوازی یعنی دانش و کارشناسی از سویی و استعمارگری آن از دیگر سو، شاکلهی تکوین و شکلگیری خاورمیانه در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سالهای بعد از جنگ جهانی اول رقم خورد. به اجمال تأثیر هر یک از ابعاد چهارگانەی مزبور را میتوان اینگونه برشمرد:
▪️از منظر سیاسی، فروپاشی امپراتوری عثمانی که در طی قریب به پانصد سال حکمرانی به تناسب شرایط و امکاناتش سیستمی غیرمتمرکز را بهویژه بر سرزمینهای غیر تُرک برقرار کرده بود، خلأ سیستم را بهوجود آمد که برای پُر کردن آن دولتهای استعماری و در رأس آنها بریتانیا و فرانسه دست به تأسیس کشورهایی زدند که تا پیش از آن نه تجربه و نه فهمی از خود به مثابه یک دولت – ملت و یا کشور را نداشتند، و شکلگیریشان تنها بر اساس منافع اقتصادی و ژئوپولیتیک غرب رقم خورده بود. از سوی دیگر، ادعای انحصاری غرب از مدرنیته که تحت عنوان تمدن به استعمار مشروعیت میبخشید، به مثابه مانعی فرآیند دموکراتیزاسیون رژیمهای سیاسی تازە تأسیس را مختل کرد و بدین ترتیب، راە برای به قدرت رسیدن حکومتهای غیردموکراتیک و شکاف حاکمیتها با جوامعشان فراهم گردید. این رخدادها، سرآغاز تحولاتی شد که خاورمیانه را به مدت یک قرن با طیف متعددی از انقلابها متأثر از ایدهئولوژیهای مارکسیستی، ناسیونالیستی، اسلامی و جنگهای مداوم میان کشورهای تازه تأسیس، در بر میگرفت. علاوه بر این، حل و فصل نشدن نهایی دو مسألهی فلسطین و کردستان که هر دو با اشغالگری مواجه شدند، بیش از پیش کلاف سردرگم سیاست در خاورمیانه را پیچیدهتر و پُر هزینهتر ساخت و بر دامنهی تعارضها، برخوردها، و بیثباتیهای گاه و بیگاه افزود.
▪️از نظر اقتصادی و اجتماعی، ظهور غرب منتج به ادغام اقتصاد کشورهای خاورمیانه در نظام اقتصاد جهانی و به تبع آن تغییر در ساختار نیروهای اجتماعی این جوامع و تکوین طبقهی بورژوازی رانتی شد. امری که، زمینهی پیدایش اقتصادهای وابسته و ناکارآمد را فراهم کرد. نتیجهی این وضعیت، سیکلی از فقر و توسعهنیافتگی بهعلاوهی تشدید شکاف طبقاتی و پیدایش کثیری از تودههای محروم و فاقد برخورداری از رفاه اقتصادی بود. این موضوع نیز بر دامنهی تعارض و شکاف میان جوامع با حکومتهایشان افزود و موجی از نارضایتی و خشم، تودەهای جامعه را در بر گرفت. غرب، خاورمیانه و بنیادگرایی
▪️از منظر فرهنگی نیز، غرب و مدرنیتهی حامل ارزشهای آن، ساحت فکری و اندیشهای جوامع خاورمیانه را درنوردید و با طرح بیهمتایی خود و ادعای انحصاری بر مدرنیته فرآیند طبیعی پیوندهای میانفرهنگی را به رسمیت نشناخت. امری که منتهی به بحران هویت در جوامع اسلامی و گسست میان ترجمهپذیری تجارب فرهنگی غربی با شرق اسلامی شد. پیامد تحقیر و فروکاهی جوامع اسلامی به ابژههای استعمار اروپایی، بسیج هویت اسلامی و بازگشت به اسلام آغازینِ پیرایش یافتە بود. بر بستر این وضعیت، ایدهئولوژی بنیادگرایی اسلامی تولد یافت و سرنوشت خاورمیانه از مسیر آشتی جهان اسلام با مدرنیته، به سمت تقابل، تعارض و بروز بحرانهای عدیدهی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در این گوشه از جهان شیفت پیدا کرد.
- نامهای به مدیر کل آموزش و پرورش استان کردستان - آذر ۳, ۱۴۰۲
- عقدهها، حقارت و خودکمبینی خودکامگان - آبان ۲۱, ۱۴۰۲
- کردستان و گفتمان توسعه - آبان ۱۶, ۱۴۰۲