بی تفاوت نباشیم…
بهنام نیک سرشت
برای معلمی که بجای کلاس، در بازداشت است.
بی تفاوتی و بی خیالی نسبت به هم نوع و هم صنف خود، دردناکترین و اسفناکترین موضع آدمها در خلال وضعیت بیمار و نامتوازن جامعهی امروزیست.
با آنکه عاملان قدرت سعی دارند بذر بی تفاوتی و بیگانگی را در میان اقشار جامعه بیش از پیش بگسترانند، دامنه این رویداد اسفبار را خود ما آدمها بیشتر وسعت دادهایم در چنین اجتماعی که بیتفاوتی موج میزند و پیوندهای خانوادگی، همبستگی و اخوتهای صنفی از بین رفته باشد و هیچ کس خیر همگانی در مقاصد خود نداشته باشد، این اجتماع چون بردگانیاند که حول فرامین قدرتها میچرخند و هر نوع اراده و خواستهی قلبی خود را از خود سلب میکنند.
بدیهیست که این اجتماع دیر یا زود سست و ضعیف و در تهدید و کمین انحلال و نیستی قرار خواهند گرفت. پیوندهای روحی و عاطفیست که اتحاد “ما و مردم” را ساخته است. اجتماع اگر ما نشوند، انسجام صنفی به انزوا کشیده رامیشود و ابر سیاه بیگانگی و دوگانگی ما و مردم را پوشانده، یک به یک ما به نوبت در زیر گرداب این ابر سیاه اسیر خواهیم شد و موج تاریکی، هر یک از ماها را به درهی فنا خواهد کشانید.
امروز قرعه اسارت و بند کشیدن شامل او شده است، فردا نوبت تو هم خواهد رسید و فرداهای بیمناکی یکایک ما را سرکوب خواهد کرد.
بی تفاوت که باشیم؛ بی سامان و بیخانمان خواهیم شد! بی پناه و تنها خواهیم شد! و بی تفاوت که باشیم رنجور و مهجور و مستأصل و گرفتارتر خواهیم شد و بغرنجتر و تلختر از وضعیت فعلی را ناگزیر بایستی تحمیل کرد و زندگی را بر خود جهنم خواهیم کرد! بارها دیده و شنیدهایم که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت ما و مردم نیست! ولی حال این قدرت را به دست بیتفاوتی سپردهایم که اینگونه راحت سرکوب و منکوب ماندهایم.
جامعه که مجموعهای از شهروندان هوشمند و أگاه را تشکیل داده است و انسان بودن را تنها وجه مشترک خود میدانند در زمان یکی شدن، ما و مردم شدن و در اثنای داشتن دردهای مشترک، شبکهای از انسانهای واحد و وابسته را تشکیل میدهند که با کوچکترین ضربه به یک انسان، تمام انسانهای دیگر، آن ضربه و احساس مشترک را درک میکنند و بر اساس آن موقعیت خود را تغییر میدهند، انسانها در دنیای دردهای مشترک، داشتن احساس و عواطف مشترک به یکدیگر وابستهاند و حد و مرزی با هم ندارند، در چنین مواقعیست که انسانها فرصتهای بی بدیلی را برای تغییر وضعیت نامطلوب پیدا میکنند.
وقتی میبینیم یک شهروند، یک فرهنگی یا یک انسان به خاطر شهروند بودنش، به خاطر فرهنگی بودن و کنشگریش، به خاطر حق و حقگویش به بند کشیده شده است، آن ندای شبکه انسانی، و ما و مردم شدن و همبستگی و وابستگیمان زیر سؤال میرود و ما هنوز هم به واکنشهایی از سر انفعال و بی تفاوتی ذلیلانه اکتفا میکنیم!
وقتی میبینیم یک معلم به قیمت دفاع از حقوق شهروندی، به خاطر بیان واقعیتهای تلخ، به خاطر وضعیت نامطلوب کنونی، به خاطر تورم و فشارهای سنگین اقتصادی پیشرو، به خاطر زندگی مشقت بار مردم و به خاطر آموزش معیوب و بیمار، لب به سخن میگشاید و روزهای نوروزی و شادی اوایل سال نو را بر خود و خانوادهاش تلخ میکنند، آن نماد احساس و عواطف انسانی، آن جامعهی پویا و شهروند محور، آن اتحاد و همبستگی همگانی از مدار انسانیت و باورمندی به دین و ایمان و اعتقاد خارج میشود و بی تفاوت از کنار آنچه بر هم صف و هم صنف خود وارد میآید، میگذرد.
پدیدهی بی تفاوتی، بی خیالی، بی احساسی، بدبینی و بی میلی اجتماعی، نوعی افسردگی اجتماعی است که نتیجهی نوع تفکر و نگرش بد ما به اجتماع اطرافمان است.
پیرامون اجتماع را به گونهای بر خود مسموم کردهایم تا نوبت به خود ما نرسد و مصائب و رنجها سراغ خود ما نیاید هیچ چیز و هیچ کس برایمان مهم نیست! و همیشه صرفا نظارهگر مصائب و دردهای هم صنف و شهروندان پیرامون خود هستیم! و به ظن نگارنده؛ لمس و حس دردهای مشترک، اهداف مشترک، نیازهای مشترک و نگرشهای مشترک و همت و غیرتهای مشترک میتواند به عنوان علاج و راه حل به انسجام و اتحاد و همدلی پایدار همه ما دامن بزند.
- شب یلدا شروع یک انقلاب - آذر ۳۰, ۱۴۰۳
- سیل ترافیک خودرو در سطح شهر سقز، تمامی ندارد . . ! - آذر ۲۲, ۱۴۰۳
- موج ترافیک عظیم در شهر سقز و فقدان حداقل تدابیر از سوی مسئولین ترافیک - آبان ۳, ۱۴۰۳