شاید امسال عید . . .

شاید امسال عید . . .

شاید امسال عید . . .

شاید امسال عید، توی کوچه آب و جارو نیست، بوی قرمه سبزی مادر توی خانه نپیچیده باشد، روی قرص ماهش را که همیشه روسری سفید نمازش نورانیترش می کرد، نمی توان بوسید.

شاید امسال عید، بوی عطر بابا را که وقتی در آغوشش می گرفتم و دستان لرزانش را که انگشتر عقیق قرمز داشت می بوسیدم و می گفتم؛ قربان چشمان خسته‌ات شوم، نمی توان شنید. شاید امسال عید . . .

شاید امسال عید، صدای خنده‌های خواهرم را که با لباس قرمز اناری و له‌چه‌ک سرخابیش وقتی درب حیاط را باز می کرد و روی پله‌ها می ایستاد و می گفت؛ بازم دیر کردید و همه را بغل می کرد و تا می رسیدیم سفره عید را تمام و کمال پهن می کرد، نمی توان شنید. شاید امسال عید . . .

شاید امسال عید، آغوش امن داداش را که همیشه قد بلندش را خم می کرد تا پیشانیم را ببوسد و بگوید؛ نگران نباش عین کوه پشتتم، را نمی توان در آغوش گرفت.

شاید امسال عید، باید مادرم باشم، باید پدرم باشم، باید برادرم باشم، باید خواهرم باشم تا سفره خانه پدر بسته نشود.

منصور شیخی

همچنین ببینید

پارک لاله سقز در معرض نابودی . . !

پارک لاله سقز در معرض نابودی . . !

پارک لاله سقز در معرض نابودی . . ! یکی از شهروندان شیفته‌ی طبیعت و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *