معیشت شاعران کُرد
به بهانه مرگ زودهنگام جلال ملکشا
۱٫ شعر و شاعری شاخه ای نامدار و رفیع از هنر و هنر مصداقی برجسته و شاز از عالم خلقت به شماره میرود. با وجود برداشت های متعدد، متنوع و متضادی که از یونان باستان، از زبان افلاطون و ارسطو تا گفته منابع دینی و هر آنچه که در چارچوب گزاره های ” هنر، برای هنر یا هنر برای مقاصد دیگر” در دوران معاصر پیرامون هنر و از جمله شعر گفته شده است، امروزه شعر و شاعری مالک دنیایی است مشخص و شناخته شده که کسی را یارای نادیده گرفتن آن نیست. گرچه در مورد متدولوژی و روش ها و تکنیک های آن فراوان سخن به میان می آید وآثاری که از آن حاصل می شود و تاثیراتی که بر روابط انسان ها و رفتارهای شان بر جای میگذارد، اما مرا در این باب شأنی نیست برای میدانداری. و لذا به سان هنرآموزی مشتاق آموختهام و میآموزم. لکن به واسطه آموختههای تخصصی و حرفهای خود، نکاتی را در باب جایگاه و منزلت اقتصادی شاعران در جامعه و چگونگی تامین معاش این قشر برجسته بیان می کنم:
۲٫ برای پرداختن به جایگاه شعرا در یک جامعه پیشتر لازم است از خود بپرسیم ” شاعری شغل است یا قطعه ای از اوقات فراغت یک نفر که دلش میجوشد، روحش میتراود و وجودش میخلقاند، آنچه را باید بخلقاند؟”. تردید ندارم یکی از چالش های جدی عصرما، در جامعه ایرانی و کُردی، پاسخ به این پرسش مهم است. اگر شان شاعری را شغل بدانیم، شایسته پرداخت پاداش درخور خواهد بود، لذا به این موضوع به عنوان یک مسئله نگریسته و برایش راه حل مدیریتی میجوییم؛ شرح شغل و شرایط احراز و نحوه جبران خدمت! ولی اگر شاعری را بخشی از اوقات فراغت بشماریم، قصه، گونهی دیگری خواهد شد. عین همین پرسش را میتوان برای جنبههای دیگر هنر مطرح کرد، همچون موسیقی، تاتر، نقاشی و چیزهای دیگر. از این منظر، که منظری است مدیریتی و ممکن است خواننده حساس و عاطفی را بر من بشوراند که چرا شأن شعر و هنر را آنچنان پایین میآوری که شاعری را در حد شغل و سرودن شعر را که بی تردید شیره جان شاعر است در قواره اوقات فراغت فرود میآوری؟! دستانم را به علامت تسلیم بالا میبرم و از ساحت شعر و شاعری پوزش میخواهم که چنین پرسشی را مطرح کرده ام اما پیشتر گفتم؛ رشته تحصیلی من مدیریت است و خواستم به بهانه مرگ زودهنگام شاعری بزرگ، با عینک یک دانش آموخته مدیریت به مقوله شعر و شاعری بپردازم. زیرا همه میدانیم غالب و چه بسا همه کسانی که شعر شاعران بزرگ را میخوانند، صرفاً تمرکزشان بر شعر شاعران است و کمتر کسی از حال و وضع و شرایط زندگی شخصی شاعر، سراغی می گیرد. چه بسا اگر مثلا برای آفریدگار شاهنامه سخن از پاداش به میان آید، چهره برمیافروزیم که چرا؟ مگر شعر فردوسی را میشود قیمت گذاشت؟ یا وقتی از حال و وضع شاعر کم نظیری چون شهریار تبریزی و برخی سرودههایش برای صاحبان قدرت، از سر نیاز، برای تأمین معاش، با خبر میشویم اخم بر پیشانی نهاده و چه بسا جسارت کنیم وی را ” شعر به مزد” بخوانیم و ده ها و صدها مصداق دیگر در تاریخ این سرزمین به چشم میخورد. در جامعه کُردی بارزترین نمونه اش شاعر وطندوست وآزاده، قانع بزرگ است و در این سال های نزدیک دُردانه شعر و شاعری کُردها در ایران، استاد جلال ملکشا، که البته اینان سنگ به شکم بستند و دست پیش ناکسان دراز نکردند و زیستند اما کدام زیستن و چه زیستنی؟!
معیشت شاعران کُرد
۳٫ اینکه به خود اجازه دادم در گلستان شعر و شاعری قدم بگذارم به واسطه ارادت _ دور و درازیست که به برخی از این بزرگان داشته و ارتباطی است که از دور یا نزدیک با خودشان یا آثارشان داشتهام. کمتر از ده ساله بودم که با منظومههای ” مولود نامهی شمس” و “روله بزانی” و شعرهای ناب ملا حامد مأنوس شدم و بعدها گلستان و بوستان سعدی. در سال های خفقان پهلوی دیوان شعر شاعران کُرد همچون ماموستا ناری و قانع و البته شیخ رضایی طالبانی را دزدکی زیارت کردم و گوش دادن به شعر خوانی های ناب عبدالحمید شهبازی سقزی متخلص به بیزار، در خانه با صفای پدر مهربانش، به دور از نگاه حرامیانی که کُردی نوشتن و کُردی خواندن را برنمیتابیدند. و از “الا یا ایها الساقی” حافظ و داستان موسی و شبان مولانا تا دیوان های نغز مولوی کورد و نالی و وفایی و دیگرانف و تا “ساقیا وا بادهوه وا بادهوه، روو له لای من که به جامی بادهوه” در مجموعه ماندگار ناله جدایی هیمن بزرگ. دیدن و زیارت اشعار این بزرگان، مگر میشود دل را نلرزاند. در کنار آن، شرف حضور یافتن در بارگاه شعرای نامداری چون ملا عمر صالحی صاحب ( کولیل )، سیدطاهر هاشمی، سید ابراهیم ستوده ، شیرکو بی کس، در یک روز فراموش نشدنی درفاصله سنندج تا تهران، و سرانجام تبّرک نگاه معصومانه و سرمست از عشق و عاطفه جلال ملکشا در دو دهه اخیر!
۴٫ درکنار این بزرگان آشنایی من با شعر و نام جلال ملکشا برمیگردد به سال های دوری که در مجلات سراسری ایران به سبک بزرگانی چون شاملو به زبان فارسی شعر می سرود و بعدها سال هایی که به واسطه مرزبندی های ایدئولوژیکف هنوز از نزدیک وی را ندیده بودم اما مگر می شد در برابر قلم زرینش سر تعظیم فرود نیاورم و سرانجام از سال های دهه هفتاد به بعد به واسطه نقشی که در برگزاری همایش های کردستان شناسی و کنگره فرزانگان کُرد و برنامههای مشابه داشتم از نزدیک دیده به دیدار ماموستا جلال شاد شد. پس از اخذ مجوز هفته نامه هاوار به ایشان زنگ زدم و تمنای یاری و همکاری کردم وی قول داد برایمان شعر بفرستد و شاید مطلبی. اولین یادداشتی که برای هاوار ارسال کرد داستانواره کوتاهی بود به زبان کُردی، با عنوان ” نردبان- پینجه ” که در شماره ۹ هاوار در دیماه ۸۴ چاپ و منتشر شد. برای پی بردن به حال و هوا و نگاه جلال خواندن این داستان کافی است. جمله سنگینی که در اواخر داستان، هنوزم بر جسم و جانم سنگینی میکند این بود” مردن از این زندگی بهتر است” و از آن روز تا این زمان که خبر مرگ ایشان را از دوست گرانمایهام دکتر علی اشرافی شنیدم هرگاه شعری از جلال میخواندم یا میشنیدم این جمله صاعقهوار تمام وجودم را میلرزاند. گاهی از استاد فرهیخته عدنان برزنجی که در سال های اخیرحق دوستی را با جلال ادا کرده است حالش را میپرسیدم و آه حسرت سر می کشیدم. این روزهای آخر شرمم میآمد حتی به حال جلال هم فکر کنم. به گمانم برخورد جامعه کُردی با امثال جلال – به جز تشویق ها و دست زدن های بیهزینه در مراسم ها و شب شعرها – به سان نمودی از کم مهری برای همیشه بر پیشانی مردمان هم عصر جلال میماند و من خود یکی از آن مردمانم که هرگز نتوانستم یا نخواستم با روشی درخور، قدردان شأن وی باشم. ما فقط از شعرهای جلال حظ میبردیم و نمیتوانستیم یا نمیخواستیم بدانیم زندگی جلال چگونه میچرخد. اکنون بابت همه کمکاری هایم شرمندهام و این یادداشت را از آن جهت تحریر کردم شاید اندکی از قطرات شرم پیشانیم بکاهد و تلنگری باشد برای همه و خودم که فکری به حال هنرمندان و شعرای عزتمند وباکرامت نظیر استاد جلال ملکشا بشود. بزرگانی که سوختند تا بر دل ما باران ببارانند ولی افسوس ما فقط در آبهای این باران، آب بازی کردیم! معیشت شاعران کُرد
۵٫ مقدمه طولانی شد اما لازم بود. سبک زندگی نوین در دنیای معاصر میگوید هر کسی هر کالایی دارد باید بتواند بفروشد تا معیشت وی بچرخد. انسان های شرافتمند نیز برای گذراندن زندگی محتاج کار و معاش اند. انسان هایی نظیر جلال، گویی فقط برای سرودن شعر به دنیا آمدهاند و این کم مقامی نیست! شاعری که جز شاعری پیشهای ندارد چگونه باید نیازهای معیشتیاش را تأمین کند. در دنیای پیشرفته هر خلاقیتی – از جمله نقاشی و آواز و شعر- باید تجاری سازی شود تا خالق آن عزتمندانه زندگی کند. سرمایه، پیشه، کسب و کار و محصول جلال ملکشا، شعر بود. او باید میتوانست دیوانهای شعرش را در بازار هنر عرضه کند و خریداران چنان قیمتی بر آن بنهند که زندگی جلال و خانوادهاش عزتمندانه بچرخد. من نمی دانم چه تعداد از دفاتر شعر جلال به فروش رفته است. روی دفتر شعری از جلال که در کتابخانهام موجود است نوشته است: تیراژ ۲۰۰۰ عدد. با فرض اینکه همه این نسخهها به فروش برسد، که نرسیده، و بخش قابل توجهی از قیمت روی جلد نصیب شاعر بشود از سرجمع آن ها سراینده فقط میتوانست رهن منزلی را تأمین کند محقر. و از سوی دیگر مگر چند مجله بابت چاپ شعرهای نغز و مسیحایی جلال پولی پرداخت میکردند؟! جلال جز سال هایی که با مجله سروه کار می کرد هرگز شغلی ودرآمدی پایدار نداشت. همانگونه که در داستان ” نردبان گفته است” سرانجامش این جمله خواهد بود ” مرگ از این زندگی بهتر است”. شما فکر میکنید جلال در سال های آخر عمر که وضعیت اقتصادی جامعه گند اندر گند شد چند بار این جمله را تکرار کرده است؟ جلال رفت اما باید فکری به حال هنرمندان وشاعران دیگری همچون او بشود که وضع شان بهتر از جلال نبوده و نیست. شرافتمند مردی را میشناسم به زلالی جلال و با قلمی بس توانمند و جادویی. دو سال پیش به من گفت کاری انجام دادهام حدوداً یکهزار و اندی صفحه. میخواهم آن را بفروشم. شنیدن این سخن چنان پتکی بر سرم فرود آمد. مگر می شود نویسنده ای شیره جانش را بدهد به نام دیگری چاپ شود برای لقمه ای نان؟! گفتم کتاب را بیاور ببینم. آورد و دیدم کتابی تحقیقی و فاخر با رنگ و بوی نوآوارانه. من جز آرزوی مرگ برای خودم کاری از دستم برنیامد و حقاً خجالت کشیدم با کسی نیز مطرح کنم. از این دست انسان های شریف خلاق هنرمند بسیارند در دیار کردستان. چه باید کرد؟
۶٫ از منظر مدیریتی وبا نگاهی اقتصادی می توان گفت: برای هنرمندانی که وضعیت مالی مناسب ندارند، علاوه بر شخص هنرمند که خود باید همچون یک انسان آزاده در فکر معیشت خود و خانواده باشد و نباید اجازه دهد به ناتوانی در اداره امور شخص متهم شود، جامعه نیز سهم مهمی بر عهده دارد. منظور از جامعه، مردم و کلیه نهادها و سازمان هایی هستند که در قالب دولت، بخش خصوصی و نهادهای مدنی سازماندهی شده و یا به صورت فردی کسب و کاری را میچرخانند. در جامعه ای که دولت برخاسته از درون ملت باشد، سازمان هایی وجود خواهند داشت یا باید وجود داشته باشند که عهدهدار امور فرهنگی و روشنفکری ومسئول رسیدگی به وضعیت هنرمندان هستند یا باید باشند! اینان با اعطای حق بیمه و ایجاد اشتغال برای هنرمندان، شعرا و ادبا به ایشان کمک میکنند تا در قالب معلم، مدرس، تحلیلگر، مربی و یا هر عنوان دیگر شغلی تعریف تا مایحتاج اولیه زندگی شان تأمین شود. متاسفانه مدیریت فرهنگی کشور ما – دست کم چهل سالی که من به یاد دارم – هرگز این نقش مهم را به خوبی ایفا نکرده و جز معدود مواردی که از طریق رابطه و سفارش و خواهش و تمنا تحقق یافته است به یاد نداریم دولت به عنوان نماینده ملت خود را موظف به تأمین معیشت چنین هنرمندانی کرده باشد!
نهادهای عمومی همچون شوراهای محلی شهر و روستا و شهرداری ها دومین رکن مهم و توانمندی هستند که میبایست بخشی از این رسالت مهم را بر دوش بکشند. به ویژه اینکه بخش مهمی از وظایف این نهادها پیگیری و تقویت امور فرهنگی و اجتماعی مناطق تحت مدیریت شان است. ایجاد اشتغال در حوزههای مرتبط برای هنرمندان به عنوان مربی، مدرس و یا حتی کارمند دفتری، وظیفه سخت و مشقت باری نیست. در حالیکه در این بخش ده ها افراد فاقد توانمندی کافی و صرفاً به واسطه سفارش شخصیتهای با نفوذ و اعضای شوراها به کار گمارده میشوند. به کارگیری افرادی نظیر جلال ملکشا به عنوان بخشی از تحقق رسالت امور فرهنگی شهرداری ها و نهادهای وابسته به شورای شهر نمیبایست کار سختی باشد. معیشت شاعران کُرد
معیشت شاعران کُرد
علاوه بر دولت ها و نهادهای عمومی، این انتظار از نهادهای مدنی و موسسات مردمی وجود دارد که برای تأمین کادرهای مورد نیاز خود از افراد خلاق و فرهیختهای که جز خلق آثار هنری و ادبی مهارتی ندارند، استفاده کنند.
و سرانجام رسالت سنگین آحاد مردم این است که به جای کپی برداری از آثار هنرمندان و مراجعه رایگان به سایت های اینترنتی برای دستیابی به آثار شعرا و هنرمندان، در خرید آثار و کتب هنرمندان و ادبا و دیوان شعر شاعران، متعهدانهتر عمل کنند. فکرش را بکنید اگر یکصد هزار نفر از جمعیت ۷-۶ میلونی کُردهای غرب کشور هر یک، یک نسخه از دیوان شعر شاعری مثل جلال ملکشا را خریداری کنند با سهم مؤلف در یکصدهزار تیراژ آن، زندگی وی و خانوادهاش در بهترین سطح آبرومند اداره میشود. چرا که اگر مؤلف از هر نسخه کتاب ۵۰-۴۰ هزار تومانی فقط ۲۰ هزار تومان دریافت کند برای یکصدهزار نسخه دو میلیارد تومان درآمد خواهد داشت و قس علی هذا. معیشت شاعران کُرد
در پایان این یادداشت که اندکی با تعجیل و از سر تأثر مرگ استاد جلال ملکشا به صورت پژمرده نگارش یافته و ممکن است موارد و نکات قابل نتقد زیادی در آن باشد، ضمن تسلیت فقدان این شاعر بزرگ، به خانواده و دوست داران ایشان و آحاد مردم سوگوارکردستان، آرزو می کنم با ادای دین به چنین انسان های بزرگی، کاری نکنیم پس از مرگ شان آه حسرت و ندامت سر دهیم. تردید نکنیم اگر حال معیشتی جلال خوب بود می توانست و می بایست سالیان طولانی دیگر رونق بخش گلزار شعر و ادب کُردی باشد! تهران ۱۱/۸/۹۹
- وقتی مدرسه، نابرابری را تثبیت میکند . . ! - شهریور ۲۶, ۱۴۰۳
- پارک لاله سقز در معرض نابودی . . ! - شهریور ۱۲, ۱۴۰۳
- ۱۶۶ بار اهدای خون متوالی توسط فرد سقزی - مرداد ۲۸, ۱۴۰۳