دیشب خواب دیدم که دویست گاو نر و ماده . . . , منصور شیخی
دیشب خواب دیدم که دویست گاو نر و ماده . . .

دیشب خواب دیدم که دویست گاو نر و ماده . . .

دیشب خواب دیدم که دویست گاو نر و ماده . . .

منصور شیخی

دیشب خواب دیدم دویست گاو نر و ماده در طویله‌ای بزرگ در حال چرا بودند و یکی از آن‌ها که از بقیه فربه‌تر بود و در حال نشخوار بود فریاد میزد و می‌گفت؛ مممماااااااا از همینجا حمله‌ی شیرها به چراگاه چهل هزار هکتاریمان را محکوم می‌کنیم و از کرگدن بزرگ که امروز به ما افتخار حضور در طویله را داده‌اند، به عنوان حاکم این بیشه و گذرگاه، استدعا داریم که برای شیرهای درنده‌ای که در این سبزه زار بزرگ بلوا و آشوب به پا کرده‌اند، اشد مجازات را در نظر گرفته و آن‌ها را به دست کفتارهای بیچاره که دلشان از شیرها خون است بسپارند تا برای تک تکشان طناب دار را از درخت مقدس آویزان و آ‌ن‌ها را حلق آویز کنند.

من که از تعجبِ اقتدارِ گاوها در سرزمینی به این بزرگی و سرسبزی، چشمم زاغ و گوشم سوت کشیده بود، ناگهان صدای نعره‌ی عجیبی فیوز از سرم پراند.
بله، همین یک قلم را کم داشتیم که با آمدنش کل جنس جور شد و جناب گراز اعظم که بوی گندِ لباسش فضا را از حالت فضله آگین به گندآگین برده بود، به جمع اضافه شد و نه یک و نه دو، وسط حرف گاو بزرگ پرید و گفت؛ شیرهای لاکردار کارشان به جایی رسیده که به ما می‌گویند چراگاه را ترک کنید تا شر آدمهای گاوچران و شکارچیان گوشت گراز برای همیشه از این سرزمین کنده شود و حیوانات اصل و نسب‌دار در آزادی و رفاه، دور از وحشت و نفاق در آن زندگی کنند!
این‌ها سرشان گیج رفته، فکر می‌کنند توی داستان‌ها به آن‌ها لقب سلطان جنگل را داده‌اند واقعا سلطان و سالار سرزمین ما هستند!

در همین اثنا و احوال و جَو و فاز محاکمه بودیم که سر و کله‌ی کلاغ سیاه، قار قار کنان پیدا شد و نفس نفس زنان، آب در دهانش قورت نرفته بود گفت؛ فرار کنید! شیرها دندان تیز کرده برای بیرون کردن شما، عین برق و باد به این سمت در حال دویدن هستند.
در یک چشم بر هم زدن فضای محاکمه و اقتدار به میدان فرار و دررو تبدیل شد و گاوها که از ترس، یونجه در دهانشان تفت خورده بود، گاو بزرگ را صدا می‌زدند که تکلیفی کند.
گراز که با کرگدن در حال فرار بودند، داد می‌زدند؛ جناب گاو بزرگ سوار کالسکه‌ی خرها شدند و چهار نعل عظیمت کردند، شما هم جانتان را دور قلاده‌هایتان بپیچید و فرار کنید . . .

در همین هاگیر واگیرها بودیم که صدایی گنگ، زنگ گوشم را به صدا در آورد ومی‌گفت؛ نمی‌خوای بیدار شی؟ ساعت هشته!!
هوس خورشت قورمه می‌کنی و گوشتم نداریم.
بله!!، دستورات خرید از اول صبح شروع شده بود، چون خیر سرم هوس قورمه کرده بودم.
یاد خوابی که دیدم افتادم و خندیدم و گفتم؛ خانم گاوها دیشب فرار کردن، باید خورشتتو با گوشت مرغ درست کنی . . .

منصور شیخی

همچنین ببینید

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز گلایه چندباره ورزشکاران و ورزش دوستان مدت‌هاست …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *