مافیای شهر . . .
صفحه دوم
صحنه جان دادن سمانه زیر دست و پایش عین شبح جلو چشم دکتر شکوفه میاید و می رود، پلکهایش را تند تند به هم می زند، این تنها تصویری است که حتی با خوردن یک بطری مشروب هم رفتنی نیست.سمانه تنها کسی بود که او را عاشق کرده بود و تنها کسی بود که باید فدای سکوت و زنده ماندن او می شد.
به پشت دستش نگاهی کرد و بی اختیار انگشتش را روی جای زخمش می کشید، زخمی که سمانه در آخرین لحظههای تلاشش برای زنده ماندن روی دست دکتر شکوفه با ناخنهایش چنگ زده بود، “دکتر خورشیدی” تنها کسی بود که متوجه شده بود جای این زخم، جای چنگهای ناخن است.
پزشکی قانونی کل استان سقز زیر نظر “دکتر خورشیدی” بود، انسانی چموش و شیّاد، شاید تنها زمانی که می شد او را خندان دید، در حال بالا کشیدن کوکائین و سر کشیدن بطری ویسکی بود، به بند کفشهای خودش هم می خندید. مافیای شهر . . .
دکتر خورشیدی ساعت ۱۲ به دکتر شکوفه زنگ می زند.
الو، دکتر عزیز، ها ها ها تو رو فقط توی باغ باید دید، یه مهمون ناخونده داری، خودتو برسون پزشکی قانونی.
همهمه و سر وصدای عجیبی سالن انتظار پزشکی قانونی را برداشته، دکتر شکوفه چند نفری را به زور کنار می زند و دکتر خورشیدی را صدا می زند، خورشیدی با دست اشاره می کند بیا داخل.
○ دکتر شکوفه، تو قدر منو نمی دونی، شریکت خانم دکتر “دست غیب” دسته گل به آب داده، یک زن حامله رو سزارین کرده و باعث سقط یکی از جنینها شده و به علت خونریزی بالا، مادر هم فوت شده،
دارم برات جم و جورش می کنم، درسته خونوادش سریش هستن ولی دارم می ترسونمشون که به شکایت فکر نکنن، هاهاها چیکار کنم فقط یه دکتر شکوفه دارم، ولی دکتر می دونی که همچین پروندههایی خرج خوبی دستمون میده، به خانم دکتر بگو تا پس فردا باید خرج بستن این پرونده رو واریز کنه، من مراقب رسانه هستم خودتونم سرو صدا نکنید، بگو پول رو بده دست اون نیم بطری، احمدی پدر سگافیای شهر . . .
باشه حتما تا پس فردا واریز میشه، راستی دکتر خورشیدی، چک بنگاهیها رو خورد کردی؟ مهندس ظریف گفت سی و پنج بوده، برای اینکه کسی شک نکنه توی هفت فقره نوشته شده.
بله شش فقره نقد شد، هفتمی هم با هم میبریم ویلاباغ شما خردش می کنیم، روزت خوب شکوفه عزیز.
دکتر شکوفه می داند خورشیدی دادستان را هم دور می زند، هرچند آنها رفیق گرمابه و گلستان هستند اما باید مراقب یک دستیهای خورشیدی باشد، تنها چیزی که می تواند خورشیدی را رام نگه دارد، پول و کوکائین است.
به ساعتش نگاه می کند، ساعت ۲ در سالن اجتماعات “گل سرخی” دانشگاه بزرگ سقز جلسه دارد.
وارد سالن می شود، دکتر منصوری در حال سخنرانی ست. مافیای شهر . . .
○منصوری؛ حضار محترم، تاریخ سقز خودکشیهای دهه های ۱۴۰۰ را فراموش نکرده است، گسست اعتماد بین نسل جوان و مدیران و کار به دستان در آن برحه سخت و طاقت فرسا، امیدها را ناامید کرده بود، همه به فکر زنده ماندن بودند، زندگی معنای واقعی خود را از دست داده بود، پهنه تاریک سیاستهای روز، به وسیله سیاسیون، آرزوها را صرفا به زنده ماندن رسانده بود و تزریق بی تفاوتی در برابر تمامی اعمال کثیف دستهای پنهان گروه سایه، آنها را روز به روز فربه تر کرده بود، حق خواهیها به قمه کشی در خیابان و کشیدن اسلحه در روز روشن کشیده شده بود، پاندمی کرونا فرصتی برای چال کردن پولهای کثیف شده بود، پولهایی که دست “معتمدین نماها” افتاده بود، چرخ دندههای بازار را چهار پنج نفر بازاری می چرخاندند که صدها پرونده در دادگاه داشتند و گوش مردم را با پنبه خیرات و ذکات پر کرده بودند.
اساتید، بزرگواران، امروز اوضاع مردم عالی است، کسی دغدغه پول و کار و زندگی ندارد، استان سقز به یکی از صنعتی ترین استانهای کشور تبدیل شده، ما امروز در خاورمیانه حرف اول صنعت تولید ادوات کشاورزی و مصالح بهروز ساختمانی و گردشگری را می زنیم اما آقایان خاطر نشان می کنم “گروه سایه” چند سالی ست بیدار شده است، آنها آنقدر آرام در حال قلع و قمع شهر هستند که آب از آب تکان نمی خورد، نگذارید تاریخ تکرار شود.
ما مشهور به تولید نخبه هستیم، دانشگاههای بین المللی استان سقز، ما را نه تنها در کشور بلکه در کشورهای منطقه به الگوی نظام تفکر و تخصص معرفی کرده است.
دکتر شکوفه آرام کنار استاندار نشست و گفت؛ اگر منصوری را به زودی خفه نکنیم، باید در زندان سفارش مشروب و کوکائین بدهیم.
استاندار که سرش را به علامت تایید برای سخنرانی منصوری بالا_ پایین می کرد، لبخند می زند و می گوید؛ نگران نباشید، منصوری همسر خانم شمس هستند.
“صفحه سوم در شبهای دیگر نیشتمان”
- تاکسیهای اینترنتی،ناجیان حمل و نقل درون و برون شهری - اسفند ۲۵, ۱۴۰۲
- گاو شیرده، گوسفندان شیربرنجده . . . - اسفند ۱۲, ۱۴۰۲
- حجاببانها، درد یا درمان؟!چرا کسی آنها را گردن نمیگیرد - آذر ۷, ۱۴۰۲