نماینده گفت؛ سهم خواهی بود ...
نماینده گفت؛ سهم خواهی بود ...

نماینده گفت؛ سهم خواهی بود …

نماینده گفت؛ سهم خواهی بود.
او می گوید؛ حق خواهی ست.

شخصی به نماینده گفت؛ . . .
نماینده در جواب گفت؛ . . .
شخص عصبانی شد و گفت؛ . . .

نمی خواهیم در مورد سیاست و انتخاب و تفویض قدرت و دموکراسی چیزی بنویسیم، ماشاءالله همه ما به لطف سیاستمداران ایرانی یک پا سیاستدان هستیم، نوزاد قنداقی هم که جایش را خیس می کند می گوید؛ اگر دولت با مجلس همخوانی داشت زیر من را هم ناودانکشی می کرد که خیس نشوم.

گره ای را که با دست می توان باز کرد با دندان چرا؟

اما داستان سهم خواهی؛

این سرزمین پهناور به تعداد تک تک افراد اجتماع سهم دارد اما آیا سهم همه ما داده شده ؟
مردم ایران زمین به اندازه قطره قطره های نفت این خاک سهم دارند.
به اندازه گرم به گرم معادن گاز و آهن و طلا و مس و نقره و سرب و منگنز و تیتانیوم و قلع و کروم و اورانیوم و زغال سنگ و کانی های سنگ فیروزه و نمک و گچ، ایرانی از ایران سهم دارد.
به اندازه قدم به قدم تمام سازمانها و ادارات و صندلی ها و پست های آن، هر یک نفر از این اجتماع سهم دارد.

مگر تمام کسانی که امروز صندلی ای از سیستم اداری در اختیار دارند و حقوقشان را از صندوق بیت المال می گیرند، سهم خواه نبوده اند؟
مگر تمام سیستم اداری و مدیریتی ما بر اساس تخصص گزینی، سهم بندی شده؟
اتفاقا اگر مردم سهم خواه نیستند یک جای کار می لنگد.
من به اندازه تمام روزهایی که کار کرده ام سهم می خواهم، به اندازه تمام موقعیتی هایی که به خاطر نداشتن لابی از دست داده ام سهم می خواهم، به اندازه روزهایی که صبحها لباس کار تنم بوده و ظهرها لباس درس، سهم می خواهم.
به اندازه تک تک مغازه هایی که نتوانستم به خاطر بی پولی از آنها خرید کنم سهم می خواهم.
به اندازه تمام همکلاسی های بی سوادم که یکی در میان با پول و پارتی امروز مدیر و مسئول و ال و بل هستن سهم می خواهم.

مگر در زمان سهم خواهیِ آبادارچی یک اداره تااااااااا رئیس جمهور بی لیاقت کسی به آنها گفت حق سهم خواهی ندارید؟

از تمام کسانی که از شما سهم خواهی کرده اند می خواهم با جسارت بیایند و پتانسیل ها ( نه رزومه ) خود را با صدای بلند داد بزنند و بگویند من می توانم در کنار سهم خودم، برای مردم این دو شهر، سهم گیری کنم، و اگر مردم روی آنها صحه گذاشتند شما ایشان را از طرف ما بپذیرید. نماینده گفت؛ سهم خواهی بود …

جناب آقای رحیمی؛ شهروند سقزی حق فحاشی و توهین به شما را نداشت اما شما حق شکایت داشتید ولی به یاد داشته باشید مردم سقز و بانه شما را برای وکالت در دعاوی کلان در میدان بزرگ و پهن سیاست یک مملکت در مجلسِ قانونگذار انتخاب کرده اند، آیا از یک دهم درصد این لیاقت در وکالت نمی توان برای حل مسئله ای در این ابعاد کوچک استفاده کرد؟
مردم ما در زمان انتخاب شما مستقیما از دستگاه قضا برای اصلح گزینی کمکی نخواستند، هرچه بود بنیادی بر اساس خرد جمعی این انتخاب را رقم زد. آیا در این مقطع هم خردی جمعی یا مردانی ریش سفید از همان کسانی که مردم را به انتخابات ترغیب می کردند وجود ندارند که موضوعی به این سادگی که شما آن را مسئله ای شخصی قلمداد می کنید را حل کنند.

ندیده و نشنیده حق را به شما می دهیم اما این بار از لباس شاکی بیرون بیایید و لباس وکالت مجلس را بپوشید و وکیلی برای عافیت باشید، امروز همان روز منش فردی و خرد جمعی ست که دستاوردهای خوبی را به دنبال خواهد داشت.
این داستان سر درازی خواهد داشت که در توان و تحمل این روزهای مردم فهیم و فقیر شهرهای بانه و سقز نیست.
به قول معروف هر گلی بزنید به سر خودتان زده اید، اما این گل را دسته گلی کنید و به دست موافقین و مخالفین بدهید.

از تمام سهم خواهان دعوت کنید که برای گرفتن سهمشان بیایند اما آنها را در جایی از سهمشان قرار دهید که اول سهم مردم بانه و سقز را بدهند بعد سهم خود را بردارند.

شهری را با هم بسازیم، فارغ از هر زنده باد و مرده باد

منصور شیخی

همچنین ببینید

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز

خطاب به ریاست محترم ورزش و جوانان سقز گلایه چندباره ورزشکاران و ورزش دوستان مدت‌هاست …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *