📌وحدت یا گسست
✔️با نگاهی بە دو فیلم “برادرم خسرو” و “هجوم”
🖌…به قلم
فریدون محمدزاده
▪️اما چرا ما وحدت را دوست داریم؟ چرا ذهن ما دنبال وحدت است و میخواهد قطعههای پازل را در کنار هم بچیند و یک کلیت برسد؟ این تمایل به وحدت از کجا میآید؟ چرا از گسست فراری هستیم؟ چرا نمیتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم؟ وقتی میخواهیم به حقیقت یک مطلب پی ببریم جستجو در رفتار کودکان خردسال بهترین نقطهی آغازین کار است چرا که آنها مناسبترین آزمایشگاه هستند. بچههای خردسال به دلیل آنکه کمترین دخالتی در ساختار آنها صورت گرفته و اصل آن چه بوده، مانده است بهترین نمونهها هستند. آیا بچهها هم مانند بزرگترها تمایل به وحدت دارند؟ آیا آنها نیز مانند بزرگترها از وحدت لذت میبرند؟ و از گسست فراریاند؟ واقعیت این است که زندگی بچههای خردسال تکه پاره است. آنان در گسست زندگی میکنند نه در وحدت…
▪️زندگی آنها در لحظه است بدون آن که آینده برایشان معنی داشته باشد. کودک یک لحظه با چیزی سرگرم است و لحظهای دیگر با چیز دیگر. حرکاتی از خود بروز میدهد که برای ما بزرگترها عجیب است! خود را با چیزی سرگرم میکند و اصولی برای آن دارد در حالی که هیچ کس دیگر نمیداند این اصول چیست. بازیهای او play است. play فاقد قوانین و قراردادهای از پیش تعیین شده است. play یک بازی تک نفره است. قوانین آن توسط خود کودک وضع میشود و کودک دیگری این قانون را بلد نیست. کم کم که کودک بزرگتر میشود play ها تبدیل به game میشوند بازیهایی که قوانین و قرارداهای مشخصی دارد که گروهی از بچهها که با هم بازی میکنند آن قوانین را میدانند. game بر خلاف play یک بازی جمعی است.
▪️اگر کودک در کودکی خود و play باقی بماند و نتواند خود را با قوانینی که بزرگترها وضع کردهاند وفق دهد در همان گسست میماند آنگاه میگویند او دارای بیماری اتیسم است. زندگی یک اتیسمی کلا گسست است. بسیاری از آموزش دهندگان میخواهند کودک اتیسم را طبق برنامهی درسی دیگر بچهها آموزش دهند و در حالی که این امر غیر ممکن است. او بیمار نیست. تنها از قواعد و قانونهایی که ما وضع کردهایم تبعیت نمیکند. کارهای ما برای او آنچنان غریب است که مال او برای ما
مذهبیون علاقمندی انسان به وحدت را ناشی از سرشت آدمی که از یک اصل و یک وحدت آمده، میدانند. خداوند وحدت است و انسان نیز که جزئی از خداست از همین رو تمایل به وحدت دارد و در نهایت همه چیز به او بر میگردد. اما اگر بحث سرشت باشد چرا کودکان خردسال وحدت ندارند؟ برخی آن را در قدرت میبینند. قدرت چون تمایل به وحدت دارد و میخواهد همه چیز تحت سیطرهاش باشد قوانین و اصولی را بنیان مینهد و بر اساس قدرت همه را به تمکین وا میدارد. این قدرت ابتدا و در خانواده همان پدر است. در گام بعدی قدرت، قوانین سیاسی و مدنی و چهارچوبهایی عرفی است که شهروندان بر اساس آن عمل میکنند. از نظر جامعهشناسان چنین وحدتی برای زندگی اجتماعی حیاتی است.
▪️در اینجا دو فیلم را بررسی میکنیم در اولی یعنی “برادرم خسرو” گسست در شخصیتها، در روابطشان و در موقعیتهاست. این در حالی است که فرمت فیلم دارای وحدتی است که همهی ما با آن آشناییم. ساختار آشنای شروع، گره افکنی، نقطه اوج، گره گشایی و پایان. در دومی یعنی “هجوم” نه تنها شخصیتها و موقعیتها که مهمتر از آن فرمت فیلم نیز دارای گسست است. شکل و ساختار فیلم آن وحدتی را ندارد که ما میشناسیم.
در فیلم “برادرم خسرو” فیلمی به کارگردانی احسان بیگلری ما از دور وقتی به خانواده نگاه میکنیم یک وحدت میبینیم. همه چیز سر جای خود، پدر که یک دکتر است منظم و منضبط در حالی که چهارچوبهای مشخص و از پیش تعیین شده دارد. مادر و فرزند پسر هم همینطور. با ورود خسرو برادر دکتر که از چهارچوب و معیارهای روزمره تبعیت نمیکند گسستها برایمان آشکار میشود. وحدت یا گسست
▪️اقامت خسرو در خانهی برادرش باعث میشود ما به لایههای درونی زندگی دکتر ورود کنیم و تازه متوجه میشویم که پشت این وحدت ظاهری چه گسستهایی وجود دارد. روابط عاطفی ویران، به گونهای که دکتر حتی در اتاق کارش تخت گذاشته و همانجا میخوابد. ارتباط زن و شوهری پاره پارە، پسر پدری منقطع. در واقع و برخلاف وحدت دور و ظاهری هیچ وحدت و هماهنگی در کار نیست. خسرو خود گسست است. او هیچکدام از معیارهای وحدت معمول و مرسوم را ندارد. زندگی او به عنوان یک نوازنده سرتاپا گسست است. دکتر وانمود میکند که زندگیش دارای وحدت است تلاش میکند که به دیگران بقبولاند که زندگیش وحدت دارد اما ندارد و میخواهد خسرو را نیز وادار به تمکین از این وحدت ظاهری کند. وحدتی که جامعه آن را پذیراست تا جایی که متوصل به خشونت بیش از حد میشود و خسرو را به تخت میبندد و او را شکنجه میدهد جایی که فکر میکند کارهای خسرو مایه آبروریزی برای اوست.
▪️در فیلم “هجوم” ساختە شهرام مکری با گسستی به مراتب شدیدتر مواجهیم. داستان از این قرار است؛ در مکان و زمانی غیر معمول، قتلی اتفاق افتاده است. پلیس برای پیدا کردن قاتل به مکان مورد نظر میرود تا او را پیدا کند. در این جستجوی دیوانهوار جای راوی، جای شخصیتها، جای قاتل، جای مقتول و جایگاه تمامی آنچه در ذهن ما شکل گرفته و میگیرد بارها عوض، شکسته و گسسته میشود و دوباره از نو چیده میشود. فیلم به شکل غریبی تو در تو است. در این تسلسل، اتفاقات دایرهوار مدام از اول تعریف میشوند و به نقطه آغازین بر میگردند و دوباره از نو. فیلم به شکل سکانس پلان گرفته شده است. فرمت فیلم با تعریف داستان همخوانی کامل دارد. جزو معدود آثار ایرانی است که میتوان گفت فیلم به معنای واقعی کلمه، چرا که با هیچ هنر دیگری غیر از سینما نمیتوان اینچنین روایتی را به این شکل باز گفت.
▪️فیلم با سازههای ذهنی ما از روایت سازگار نیست و چون فیلم با وحدتی که به آن خو گرفتهایم همخوانی ندارد دچار سرگردانی میشویم. اما اگر یک لحظه وحدت از پیش ساخته شده و رسوب کرده را از ذهنمان دور کنیم تمامی قوانین و قراردادهای شناخته شده را کنار بگذاریم؛ میتوانیم این گسست را درک کنیم و از دیدن فیلم لذت ببریم. آری هدف فیلمساز نیز همین است. نمونههای دیگری نیز از این دست در سینما داریم مانند جاده مالهالند اثر دیوید لینچ. در این فیلم تکه پاره نیز هیچ وحدتی وجود ندارد. ذهن هر چه تلاش میکند تا از مجموعه تصاویر و صحنهها و اتفاقات وحدتی درست کند؛ نمیتواند و تنها راه چاره، قبول همین گسست، درک و لذت بردن از آن است. حتی قبول اینکه نیمی از فیلم در ناخودآگاه هنرپیشهی زن اتفاق میافتد و آنگاه وارد خودآگاه و واقعیت او میشود نیز از تکه پاره بودن فیلم و گسست آن نمیکاهد.
به نظر میرسد هنر در مسیر راه خود و در چشم اندازش، حیات خود را نه در وحدت که در گسست میبیند. مشاهده نگرش، علایق و رفتار نسل نو موید همین مطلب است. بنابراین لازم است ذهنها را به مواجهه با گسست پرورش دهیم تا بتوانیم گسستها را درک کنیم و از قافله روزگار عقب نمانیم.
- وقتی مدرسه، نابرابری را تثبیت میکند . . ! - شهریور ۲۶, ۱۴۰۳
- پارک لاله سقز در معرض نابودی . . ! - شهریور ۱۲, ۱۴۰۳
- ۱۶۶ بار اهدای خون متوالی توسط فرد سقزی - مرداد ۲۸, ۱۴۰۳