نامهای برای خدا
سلام … نامهای برای خدا
کمی برایم نا آشنا شدهای، غریبه، دیگر کنارم احساست نمیکنم …
دیگر از ته دل صدایت نمیکنم، حال که این نامه را برایت مینویسم میخواهم از اوضاع زمین برایت بگویم. مانند کودکیهایم که برایت نامه مینوشتم و کنار تنها درخت حیاط میگذاشتم و فردایش با شوق و ذوق به سمت درخت میرفتم نه برای جواب من همیشه فکر میکردم که تو نامه را میخوانی و به وقتش جوابم را میدهی! راستش تا چند سال پیش هم منتظر بودم اما حال دیگر حتی یادم نیست از تو در آن نامهها چه خواسته بودم …
اما امروز از تو چیزی نمیخواهم تنها میخواهم کمی برایت از اوضاع جهان و مردمانش بگویم …
راستش اینجا ظلم حکمرانی کند …
عشق، تبعید شده مغزها شده و مردم هیچ تعریفی از خوبی در ذهنشان نمانده …
آنها حتی وقتی برای خلوت با خودشان پیدا نمیکنند، دائم درحال جنگیدن برای سیر کردن شکم شأن هستند …
البته بگویم که بعضیها هم هستند که از سفره بقیه میدزدند و شکمشأن سیرمونی ندارد …
راستش اینجا آدم های با اصالت دیگر پیدا نمیشود، همه به جای ریشه داشتن فقط ظاهر دارند و ادعا …
میدانم که خیلی با همه آدم ها غریبه شدهای، ولی چه باید کرد آدمها که از اول این شکلی نبودند، بعضیها میگویند؛ بد و خوب روزگار که به دست شما نوشته شده تغییر داده است ذات شأن را …!
اما راستش را بخواهید من این گونه فکر نمیکنم. آدم ها همیشه دنبال این هستند که همه بدبختیها و نقصهایی که دارند را گردن بقیه بندازند …
بگذریم دنبال مقصر نمیگردم …
مردمان بازهم با هم در جنگد. نمیدانم چه چیزی در این صلح است که این سیاستمدارها را اذیت میکند …
کمی این طرفتر مردمان آفریقا گرسنهاند . و مردمان خاورمیانه افسرده …!
نمیدانم انگار به جای اکسیژن در هوا بغض است و گرنه این حجم از بغض در گلوی مردم عادی نیست …
سرت را درد نمیآورم …
اول گفتم که هیچ خواستهای ندارم اما حال که فکر میکنم یک خواسته کوچک دارم، یک شاعر کورد جایی میگوید:
میشود یکبار پایین بیایی و کورد باشی!
حال من از تو میپرسم ..
میشود یکبار پایین بیایی و آدم باشی ؟
- وقتی مدرسه، نابرابری را تثبیت میکند . . ! - شهریور ۲۶, ۱۴۰۳
- پارک لاله سقز در معرض نابودی . . ! - شهریور ۱۲, ۱۴۰۳
- ۱۶۶ بار اهدای خون متوالی توسط فرد سقزی - مرداد ۲۸, ۱۴۰۳