🖌ایرج بهرام نژاد (هنرمند یا هنربند)
**نگاهی به وضعیت اجتماعی هنر و هنرمند در دیار پایتختهای رنگارنگ کردستان**
• دیر زمانی بود که میخواستم قلمم را زنگار برگرفته و در مورد وضعیت هنرمند و هنربند در دیار پایتختهای رنگارنگ کردستان مطلبی کوتاه به یادگار بگذارم، چرا که واقف هستید هر چه پایتخت در کشور وجود دارد به دیار بیصنعت و دیار بیکاری بسیار دادهاند.
پایتخت کتاب در شهری که کمترین آمار کتابخوانی را بخود اختصاص داده است.پایتخت نوروز که شاید بجز هزینه هیچ مزیتی برای این دیار زخم خورده ندارد، پایتخت خلاق موسیقی در دیاری که هنوز هم با گذشت سالیان هنوز اثری در خور ارزش و توجه تولید و منتشر نشده و آنچه که انتشار یافته و نام هنری برآن گذاشتهاند تعاریفی است از روی ادب.
این شهر نه زیر ساخت های شهر خلاق را دارد نه هنرمندانی در این قد و قواره، و اگر هستند بزرگانی آنها هم در دیار دیگری نام آورند، براستی چرا اینهمه پایتخت به ما ارزانی میشود و چرا بجای انواع پایتختهای مختلف ما را پایتخت صنعت نمینامند!
دیار من بیشتر از هنر و هنرمند به صنعت و کار نیاز دارد تا از کاروان بلند قامت بیکاری، اعتیاد، و فحشای پنهان رهایی یابد و اما بُعد نفس این نوشته در باره هنرمند و هنربند بود که این روزها چونان خوره روح هنر شهر را میخورد و کسی دم بر نمیآورد گ، به هر کجا که دیده میافکنی مزین به نام و قامت و عکس کسانی است که به زور به مردم این دیار بنام هنرمند تحمیل میشوند! کسانی که اگر قلم به دستشان بدهید تا واژه هنرمند را بنویسند یقین بدانید در این قد و قواره نیستند اما چرا ؟
چرا این افراد بنام هنرمند، اسطوره، استاد، و ازاین دست القاب نامیده میشوند، شاید چون هنرمندان واقعی در لاک خود فرو رفته و شرایط را لایق هنر خویش نمیدانند، هستند کسانی که خود میبرند و می دوزند و مدام از جیب مبارکشان واژه هنرمند و پیشکسوت را به هر که برایشان منفعتی داشته باشد، اهدا کرده و با گرفتن چند عکس یادگاری اوراق تاریخ پر افتخار این دیار را به نام آن هنربند آغشته نموده و نمیدانند آیندگان در مورد آنان قضاوت خواهد کرد، هنربندانی که بجز سود بردن از شرایط موجود هیچ اثر و تاثیری بر هنر این دیار نداشتهاند، از قدیم معنای هنرمند چنین بود؛ کسی که اثری فاخر، ماندگار ریشه در فرهنگ این دیار و تاثیر در جامعه داشته باشد را هنرمند میگفتند و حال شما به اطراف خویش بنگرید آیا با این مشخصهها هنرمندی را سراغ دارید! کافی است سری به دنیای تو خالی مجازی این دست از هنربندان بیندازید تا بر شما آشکار شود.
به قول سهراب؛
«من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی می رفت»
• اینقدر فاصله بین هنرمند و هنربند نازک است که ذهن مردم قادر به تشخیص نیست و این به معنای این نیست که مردم توان تمییز و تشخیص خود را از دست دادهاند، چرا که نیکو میدانند هنرمند کیست و هنربند کجا ایستاده است؟
با نگاهی گذار به تاریخ هنر این دیار سر به مهر، پی خواهید برد چقدر قدرتمند بزرگانی بودهاند که به معنای واقعی هنر زحمت کشیده و ماندگارند، و بدانند آنان که دانسته یا ندانسته کسانی را بنام هنرمند چونان پایتختهای مختلف به این مردم تحمیل میکنند در برابر قضاوت تاریخ باید پاسخگو باشند، چون تاریخ اینگونه هنربندان را استفراغ خواهد کرد تا خدایی ناکرده ساحت مقدس هنرمندان واقعی را آلوده نکند، از در و دیوار این شهر شاعر، خواننده، رسام، آهنگساز، ترانه سرا، وووو… فوران میزند که چونان باد میآیند و چونان باد هم از خاطرات مردم زحمت کم میکنند.
امیدوارم روزی فرا رسد که مردم در کنار هنرمندان واقعی که عمری با تحمل رنج و عشق اثری تولید کردند و ماندگار شدند دوباره هنر ارزش خود را باز یابد و دست نالایقان و هنربندان از یقه تاریخ هنر این دیار کنده شود چرا که آیندگان ما را با کارهایی که انجام داده ایم به قضاوت خواهند نشست.
به امید آن روز …
- وقتی مدرسه، نابرابری را تثبیت میکند . . ! - شهریور ۲۶, ۱۴۰۳
- پارک لاله سقز در معرض نابودی . . ! - شهریور ۱۲, ۱۴۰۳
- ۱۶۶ بار اهدای خون متوالی توسط فرد سقزی - مرداد ۲۸, ۱۴۰۳