چمدانم را بسته‌ام . . .

چمدانم را بسته‌ام . . .

چمدانم را بسته‌ام . . .

چمدانم را بسته‌ام . . .

ریزان باپیریان

سنگین شده است…
تمام خاطراتم را درونش ریخته‌ام
پر حجم شده است.
برای کشیدنش روی این زمین خاکی کتف‌هایم دردی کمتر از  یادآوری آنها باید تحمل کند. پس کیلومتر.ها چمدانم را دو دستی بدنبال خودم می‌کشم…
دور شدم از آن خانه…
از اتاقی که روزگار قدیمم را به تصویر کشیده بود
میدانم سراغم را از تمام رزهای خشک درون گلدان بلوری میگیری..!
رد کشیده شدن چمدانم را دنبال کن…
قبل از اینکه به دریا بسپارمش مرا پیدا کنی با ارزش‌تر است . . .

همچنین ببینید

روز جهانی تئاتر

بە بهانه نوزدهمین دوره جشنواره تئاتر کوردی سقز

✍اسماعیل صادقی 🔹چندی پیش در شهر مهاباد جلسه‌ای تحت عنوان هم اندیشی هنرمندان کورد و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *